جلسه دهم
بسم الله الرحمن الرحیم
معاد برهانی در آیات قرآنی، جلسه دهم
چکیده جلسات پیشین
قرآن کریم بعد از این که قطعیت معاد را در آیات فراوانی برای ما بیان میکند، صحبت از امکان معاد میکند و بعد وقوع معاد و بعد جزئیات معاد و بعد درسهایی که معتقدین به معاد میتوانند از این اعتقاد و باور فرا بگیرند. قرآن کریم ممکن بودن معاد را با استفاده از یک قاعده عقلی تحت عنوان «تشبیه برای تقریب ذهن» و مواردی که شباهتی به معاد دارد بیان کرد. نمونه ای که واقع شده است و هر کدام از ما با قدرت عقل خودمان آن را تجربه کردهایم و میتوانیم با تعقل روی این تجربه به عنوان یک نمونه برای ممکن بودن و واقعیت پیدا کردن معاد از آن استفاده بکنیم. آن مورد را قرآن کریم به عنوان «نوم» و خواب مطرح کرد و در روایت هم خواب «النوم اخ الموت» بیان شده است. قرآن تاکید دارد بر این مبنا که اگر شما بتوانید خواب و بیداری را بفهمید معاد امری ساده و شدنی است. همانگونه که امام باقر (ع) در روایتی که مطرح شد از قول لقمان به فرزندش بیان فرمودند، اگر کسی اهل تفکر در خواب و بیداری باشد، میتواند مساله مرگ و زنده شدن بعد از مرگ برای او یک امر طبیعی و شدنی ساده جلوه کند.
مشکل عمده بشر در بحث چگونگی زنده شدن پس از مرگ استبعاد عقلی است نه محال ذاتی یا محال وقوعی. کراراً بیان شد که عقل نمیتواند اثبات کند که معاد محال ذاتی و وقوعی است؛ ولی محال عادی هست، یعنی استبعاد عقلی میکنند. قرآن کریم تلاش دارد به ما انسانها بفهماند که این استبعاد عقلی برمبنای قیاس به نفس به جهت حد توانایی خودتان است. قدرت ذات اقدس الهی و نظام حاکم بر این عالم بر مبنای اراده و مشیت حضرت حق مافوق این حرفهاست که انسان بخواهد قیاس به قدرت خودش بکند. لذا در قرآن کریم یک نمونه را برای ما اشاره کرد و آن هم مساله خواب است.
شباهت بین مرگ و خواب
خداوند در آیه ۴۲ سوره مبارکه زمر فرمود که با اختلاف مختصری شباهتی بین مرگ و خواب است.
اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (زمر ۴۲)
موقعی که مرگ فرا میرسد، مرگ چیست؟ مرگ توفی نفس از بدن است. عین همین تعبیر را برای خواب هم به کار برده است، در خواب هم نفس را از بدن میگیرد. تنها تفاوت این است که در مرگ نفس به بدن تا معاد برنمیگردد، عودت پیدا نمیکند اما در خواب، بعد از آن مدت معینی که اراده شده است که بخوابد، نفس بر میگردد.
مرگ، خواب و نفس با توجه به روایت امام باقر (ع)
امام باقر (ع): مَا مِنْ أَحَدٍ یَنَامُ إِلاَّ عَرَجَتْ نَفْسُهُ إِلَى اَلسَّمَاءِ وَ بَقِیَتْ رُوحُهُ فِی بَدَنِهِ وَ صَارَ بَیْنَهُمَا سَبَبٌ کَشُعَاعِ اَلشَّمْسِ فَإِذَا أَذِنَ اَللَّهُ فِی قَبْضِ اَلْأَرْوَاحِ أَجَابَتِ اَلرُّوحُ وَ اَلنَّفْسُ وَ إِنْ أَذِنَ اَللَّهُ فِی رَدِّ اَلرُّوحِ أَجَابَتِ اَلنَّفْسُ وَ اَلرُّوحُ وَ هُوَ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ اَللّهُ یَتَوَفَّى اَلْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ اَلَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها فَمَهْمَا رَأَتْ فِی مَلَکُوتِ اَلسَّمَاوَاتِ فَهُوَ مِمَّا لَهُ تَأْوِیلٌ وَ مَا رَأَتْ فِیمَا بَیْنَ اَلسَّمَاءِ وَ اَلْأَرْضِ فَهُوَ مِمَّا یُخَیِّلُهُ اَلشَّیْطَانُ وَ لاَ تَأْوِیلَ لَهُ.(بحار ج۵۸ ص ۲۷، المیزان ج ۱۷ ص ۴۱۹)
هرکسی که میخوابد نفسش به آسمان میرود و روحش در تن میماند. امّا میان آن دو (نفس و روح) یک رابطهای مثل پرتو خورشید وجود دارد، و اگر خدا به قبض روح فرمان دهد، نفس و روح میپذیرند و اگر به برگشت روح فرمان دهد، نفس و روح میپذیرند و این همان فرموده خدا است: اللهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها و آنچه در خواب در ملکوت آسمانها ببیند تعبیر دارد، و آنچه میان آسمان و زمین ببیند، خیال شیطانی است و تعبیر ندارد.
هیچ فردی نیست مگر اینکه وقتی میخوابد، نفسش عروج میکند به طرف عالم بالا اما روحش در بدنش باقی میماند.
در اینجا ممکن است افراد دقت نسبت به بحثهای تخصصی در آیات و روایات و مسائل عقلی در نفسشناسی نداشته باشند، دچار این شبهه بشوند که آیا ما یک نفس داریم و یک روح و موقع خواب نفس از بدن جدا میشود به عالم بالا میرود اما روح در بدن می ماند؟ آیا موقع مرگ نفس را میگیرند، روح را هم میگیرند؟ این ها به چه معناست و منظور چیست؟
اجمالا اینجا مطرح میشود تا بعدها در بحث عقلی مفصل به این موضوع بپردازیم. دقت کنید ما در قرآن یک تعبیر داریم به نام روح. نفخت فیه من روحی. قبلا هم بیان شد که در خطبه اول نهجالبلاغه هم حضرت امیر (ع) وقتی خلقت انسان را مطرح نمودند، میفرمایند که خدا اراده فرمود از این عالم ماده و خاک و عناصر مادی، مجسمه گلی انسان را ایجاد کند. وقتی این تربه یعنی این خاک با این شکل و قیافه ایجاد شد می فرماید: ثُمَّ نَفَخَ فِیهَا مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ، إِنْسَاناً . یعنی انسان شدن انسان به دمیده شدن روح در بدن اوست. جلسه قبل هم از تفسیر برهان ذکر کردیم که در سوره مومنون آیه ۱۴ آمده است: ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ که انسانیت انسان به دمیده شدن روح در بدن او و نفخ روح است.
حالا باید ببینیم که این روح چیست که در خواب نفس از بدن جدا میشود و روح در بدن میماند، همه انسانیت انسان هم که به دمیده شدن روح به بدن اوست. پس چی شد؟ اگر روح در بدن میماند که همه حقیقت میماند، پس آن چیست که در عالم خواب با انسان نیست که انسان نمیتواند در عالم خواب از حواس ظاهری خود استفاده کند؟ دقت کنید که انسان خواب، رویای صادقه دارد اما حواس ظاهری او تعطیل است در حالی که انسان بیدار حواس ظاهری دارد اما رویای صادقه ندارد مگر به مقام روحانی نائل شود که در عالم بیداری شهود داشته باشد و این شهود بسا قویتر از رویای صادقه باشد. به عبارت دیگر همان شهود نومیه را در عالم بیداری پیدا میکند.
ما اگر بناست که شاگرد مکتب امام صادق (ع) و امام باقر (ع) باشیم، اگر این جور مطالب لازم نبود برای چی این مسائل را بیان فرمودهاند؟ این روایت، اعتقادی است. میدانیم که احکام میتواند تعبدی باشد، عالم دینی زحمت کشیده و خون دل خورده و ما می توانیم مقلد او باشیم، اما در مسائل اعتقادی نمیشود که مقلِد یک عالم شد که سالها در آن راه زحمت کشیده است.
ارزش شما به میزان معرفت دینی شماست. مقام شما به میزان زحمتی است که برای فهم دینتون میکشید. تفاوت سلمان و ابوذر در همین است که لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان لهلکت، یعنی اگر ابوذر میدانست در قلب سلمان چه میگذرد، هلاک میشد.
حالا دقت کنید که این فرمایش امام باقر (ع) ماست و وظیفه ما این است که این موضوع را متوجه بشویم. میفرمایند: نفس به عالم بالا میرود و روح در بدن میماند. وَ صَارَ بَیْنَهُمَا سَبَبٌ کَشُعَاعِ اَلشَّمْسِ بین نفس و روح یک عاملی مثل شعاع خورشید هست. توجه کنید که شعاع خورشید، خورشید نیست؛ ولی به اندازه شعاع خورشید، اثر خورشید را دارد. اینجا هم یک سببی بین این نفس و روح قرار میگیرد، نفس نیست؛ ولی مثل شعاع خورشید، شعاعی از نفس است در عالم بالا که با این بدن که در آن روح نفسی در آن باقی مانده است، فَإِذَا أَذِنَ اَللَّهُ فِی قَبْضِ اَلْأَرْوَاحِ أَجَابَتِ اَلرُّوحُ وَ اَلنَّفْسُ وقتی خدا اذن فرمود که نفس قطع شود، روح و نفس اجابت میکنند و این شعاع هم دیگر نیست. وَ إِنْ أَذِنَ اَللَّهُ فِی رَدِّ اَلرُّوحِ أَجَابَتِ اَلنَّفْسُ وَ اَلرُّوحُ روح و نفس اجابت میکنند و این روح دوباره به این بدن همراه میشود. وَ هُوَ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ امام میفرمایند که این همان سخن خداست: اَللّهُ یَتَوَفَّى اَلْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ اَلَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِه. آنوقت امام ادامه دادند: فَمَهْمَا رَأَتْ فِی مَلَکُوتِ اَلسَّمَاوَاتِ فَهُوَ مِمَّا لَهُ تَأْوِیلٌ وقتی نفس در خواب جدا میشود و به عالم بالا میرود، پس هر وقتی که توانست به ملکوت سماوات راه پیدا کند و نظاره کند، این همان رویای صادقه میشود که تاویل دارد، تفسیر دارد و حساب دارد. حالا انشاءالله در ادامه وارد میشویم در مبحث نفس، خواب، مرگ و رویای صادقه در قرآن و روایات و سیره بزرگان. وَ مَا رَأَتْ فِیمَا بَیْنَ اَلسَّمَاءِ وَ اَلْأَرْضِ اما بعضی نفسها را در عالم خواب، اجازه ورود به عالم ملکوت نمیدهند و بین آسمان (عالم ملکوت) و زمین (عالم ماده) سرگردانند، آنچه را که می بیند، فَهُوَ مِمَّا یُخَیِّلُهُ اَلشَّیْطَانُ وَ لاَ تَأْوِیلَ لَهُ اینها تخیلات شیطانی هستند و تاویل ندارند.
روح و نفس
این که در مرگ نفس از بدن جدا میشود، روحی هم دیگر در بدن نیست. در خواب، وقتی نفس از بدن جدا میشود، روح در بدن باقی میماند تا وقتی که قبض روح بشود و روح از بدن جدا بشود. گفتیم که طبق قرآن، همه حقیقت ما روح ماست و غیر از روح که چیز دیگری نداریم. روایت هم که امیرالمومنین(ع) فرمودند که همه تمثل و حقیقت انسانی انسان بر مبنای نفخ روح است؛ پس این نفس و این روح چه هستند؟
قبلا هم بحث کردهایم و صرفا برای یادآوری بیان میکنیم که روح طبق آیات قرآن کریم طوری تعریف شده است که در هیچ جای قرآن برای روح کوچکترین بدی، نقص و ضعف بیان نشده است.
وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلً (اسراء ۸۵) اینجا میفرماید که روح از امر رب است. اما در مورد نفس میفرماید وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا (شمس ۷) فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا (شمس ۸) این که فجور و تقوا مطرح میشود یعنی انسان توان و استعداد بد کردن را هم دارد، یعنی روح همه کارهایش خوب است و مال عالم ارواح است. «رو مجرد شو، مجرد را ببین» روح، مجرد تام است در حالی که نفس، مجرد غیرتام است. مجرد تام جز آثار عالم مجرد چیزی ندارد، حال آنکه در مجرد غیرتام است که این مسائل فجور و تقوا مطرح میشود. لذا، روحی که به بدن تعلق پیدا کرد میشود نفس. این تعلق را هم بعد توضیح خواهیم داد اما به اختصار بدانید که این تعلق است نه فیئیت، نوعی معیت است. مثل ذات اقدس الهی که هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ (حدید ۴). اینجا هم نفرموده که هو فیکم، بلکه فرموده هو معکم. این معیت که میگویند معیت قیومیه، لذا من عرف نفسه فقد عرف ربه، معیت قیومیه روح با بدن به گونهایست که نفس درست میشود. بعد از آنکه روح به بدن تعلق پیدا کرد، یعنی معیت پیدا کرد، که جز آن چهار سوالی که مطرح شد، نفس چیست؟ همراهی نفس با بدن یعنی چی؟ جدایی نفس از بدن یعنی چی؟ بازگشت نفس به بدن یعنی چی؟ که ما فعلا در اولین سوال هستیم. در دومی بیان خواهیم کرد که همراهی نفس با بدن، معیت است، تعلق است یعنی چی؟
به اندازهای که در این بحث به آن نیاز داریم به جواب سوال بالا میپردازیم. ما دو چیز نداریم که یکی نفس باشد و دیگری روح. ما روح متعلق به بدن داریم که به آن نفس میگوییم. نفس هم میتواند فجور داشته باشد و هم میتواند تقوا داشته باشد. پس این که در روایت میفرماید که نفس از بدن جدا میشود و روح میماند با قراین روایات و آیات و این بحثهایی که کردیم این گونه میشود که این تعلق اگر به کلی قطع شد، مثل این است که شعاعی از خورشید داخل حسینیه نیاید، پس ما هیچ اثری از خورشید در اینجا نداریم اما اگر از این تعلق یک توجهی به اینجا بماند، این جلوه روحی است که در اینجا هست. لذا حضرت با این عبارت به کار برده اند. پس نفس جدا میشود، روح میماند یعنی آن قدرت روحی که حالا به صورت نفس است، مثل یک شعاعی باقی مانده است و در اثر همان شعاع یک آثاری دارد. آثار آن هم آثار کل نفس و کل روح نیست، خود نفس که روح متعلق به بدن است یا به خاطر کارهایی که کرده الان در ملکوت است و برای او دارد شهود ملکوتی رخ میدهد که میشود رویای صادقه، یا اینکه به خاطر اعمال ناپسندش بین آسمان و زمین گیر کرده است و دچار تخیلات شیطانی شده است و رویاهای او رویاهای شیطانی است.
اینجا مطلبی را شیخ اشراق نقل کرده است که مرحوم حاج ملا هادی سبزواری در اسرار الحکم از ایشان نقل کرده است و مولوی هم در اشعارش این مضمون را آورده است. مرحوم حاجی سبزواری میگوید که شیخ اشراق گفته است: یکی از دلایل تجرد نفس ناطقه (توضیح ۱)، غنای او از بدن طبیعی در خواب و شبه خواب است، (توضیح ۲) چون در خواب، بدن مثالی را به خدمت میگیرد، (توضیح ۳) در خواب بدن مثالی را در اختیار میگیرد.
توضیح ۱: انسان در مکتب مارکسیسم، (کمونیسم، دهریون و طبیعیون) به غیر از ماده نیست. به عقیده این افراد، این نفس و این روح و این حالات ما، در اثر مزاج ترکیبات مادی است ولی در مکتب قرآن کریم، حقیقت انسان نفخت فیه من روحی است. از نظر روایات هم حقیقت وجود انسان، آن بعد الهی و معنوی وجود ماست که بدن برای نفس مثل لباس برای بدن است. در تعابیر اشعار عرفانی هم به این مضامین قشنگ دقت کردهاند که
به جان، دشمن به غیر از تن نداری تن ار کردی رها دشمن نداری
همین ما و منی خصم من و توست که خصمی غیر ما و من نداری
بزن بال و پری، بشکن قفس را مگر اندیشه گلشن نداری
حالا با توجه به این اشعار و آن صحبتها، دقت کنید که میگوید چون این حقیقت مافوق ماده است، یعنی مجرد است. نفس، مجرد است.
توضیح ۲: ما در این دنیا، برای بیان مطالب خود احتیاج به زبان و حنجره داریم و اگر این ابزار نباشد، قادر نیستیم منظور خود را بیان کنیم. اگر دست داشته باشیم، ابزار کتابت داریم، مطالبی که نه برای زبان هستند، و نه برای دست و بلکه برای دنیای ذهن هستند را می شود که بنویسیم و با نوشتن به دیگران انتقال بدهیم. مطالب برای نفس هستند و نفس در این عالم برای بیان آنها احتیاج به زبان یا دست دارد، اما در خواب همانطور که با استفاده از روایت بیان شد و بعد هم از نظر عقلی اثبات میشود، نفس به عالم ملکوت میرود که گاهی دیگران را میبیند که قبلا از دنیا رفتهاند و بدن آنها در خاک است، و با آن موجودات ملکوتی ارتباطی پیدا میکند و از آنها اطلاعاتی می گیرد که وقتی بیدار می شود به خاطر دارد. این موضوع در رویاهای صادقه اتفاق افتاده است. مثلا آقای حسن زاده آملی یک حاشیه زدهاند بر شفای ابن سینا که چاپ شده است. گفتهاند که استاد ایشان مرحوم الهی طباطبایی، که برادر مرحوم علامه طباطبایی بودند، در مورد یک متنی در شفای ابن سینا که هر کس آن را میخواند متوجه نمیشد که منظور چیست. مرحوم الهی نقل کردند که یک شبی هر چه این مطلب را مطالعه کردم، متوجه نشدم. کتاب را بستم و خوابیدم. شب در عالم خواب، ابن سینا به خوابش آمده و گفته است که مطلب این که من گفتم نیست، کسانی که استنساخ کردند اشتباه نوشتند نسخه اصلی فلان جا هست و مطلب هم این است. مرحوم میگوید که از خواب بیدار شدم و مطلب را فوری یادداشت کردم و با متن که مقایسه کردم، دیدم که معنی میدهد. بعد هم به آدرس رفته و دیده است که در نسخه اصلی مطلب مطابقت میکند. پس متوجه میشویم که نفس او با نفس ابنسینا که ارتباط برقرار کردهاست و صحبت کرده است و سخن او را هم شنیده، از این بدن مادی بینیاز بوده است. در عالم خواب نفس قدرتی دارد که بدن مثالی را ایجاد کند و به کمک بدن مثالی با نفوس دیگر ارتباط برقرار میکند.
توضیح ۳: نفس حالا که از بدن جدا شد، قدرتی دارد که برای خودش بدن مثالی ایجاد کند و به کمک این بدن، با نفوس دیگر ارتباط برقرار کند. آن وقت مثنوی هم در این رابطه میگوید:
دست و پا در خواب بینی وایتلاف آن حقیقت دان، ندانش از گزاف
خواب میبینیم که فلانی دست و پا دارد، چشم و گوش دارد و حرف میزند، گاهی وقتها یک پیرمرد هشتاد ساله خمیده را در خواب به صورت یک جوان شاداب میبینیم، آن حقیقت بدن مثالی آن نفس است. گاهی هم بر عکس دیده میشود.
آن تویی که بیبدن داری بدن پس مترس از جسم، جان بیرون شدن
تویی، یعنی نفس شما، نفس که بدن نیست بی بدن هستی، اما بدن مثالی داری. چرا می ترسی جانت از جسمت بیرون رود؟ مثل خواب، در خواب هم جان از جسم بیرون میرود. از این بترس که نفسی که از بدن جدا میشود، توان ایجاد چه نوع بدنی را دارد. نفس گاهی لیاقت یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی (فجر/ آیات 30-27) را پیدا میکند؛ اما یک نفس هم از بدن جدا میشود و به او می گویند که برو کنار شیاطین بنشین. نباید از جدا شدن نفس ترسید بلکه باید از حالت نفس در زمان جدا شدنش بترسیم.
روح دارد بیبدن بس کار و یار مرغ باشد در قفس بس بیقرار
این نفسی که از بدن جدا میشود، کارها میکند و یارانی دارد. در روایت امیرالمومنین (ع) آمده است که: الأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَة. به این معنی که روحها به اقتضای رتبه خودش در عالم برزخ با روحهای دیگر چهها میکنند.
باش تا مرغ از قفس آید برون تا ببینی هفت چرخش را زبون
یعنی این نفس اگر از تعلق مادی خارج شد، هفت اقلیم و هفت چرخ را هم در مینوردد.
یک نوسینده فرانسوی به اسم گابریل دولان کتابی دارد تحت عنوان «عود ارواح» که سال ۱۳۱۰ هجری شمسی در تهران بوسیله آقای رضاقلی سمسامی ترجمه شده و موجود است. در صفحه ۲۱ کتاب آمده است: امروز به طور محقق ثابت گردیده که انتقال خیال و روشنبینی چه در حال خواب و چه در حال بیداری، و مشاهده وقایع آینده از جمله مطالب و حقایقی است که هیچ شک و تردیدی در آنها باقی نمانده است و تمام این مسائل که جدیدا شناخته شده است از خصایص و متعلقات روح است و نمی توان از هیچ جهت نسبت به بدن مادی نمود.
جمعبندی
قرآن کریم میفرماید که خواب جدایی نفس از بدن است و مرگ هم جدایی نفس از بدن است. ما اثبات میکنیم که نفس ماده نیست و اقتضای عالم ماده را هم ندارد، لذا مرگ به معنایی که برای ماده مطرح است برای نفس مطرح نیست. به همین جهت در عالم خواب، در خیلی از انسانها به غیر از یک گروه خاص، قدرت دریافت نفسشان از حالت مادی بیشتر است چون تعلق مادی ندارد و در عالم مافوق ماده هستند. آن گروه خاص، ضمن این که در عالم ماده هستند، مصداق این بیت هستند که
هرگز صحبت حاضر غایب شنیدهای من در میان جمع و دلم جای دیگر است
پس با توجه به خواب میبینیم که وقتی نفس از بدن جدا میشود، نه تنها فنا نیست که شعور و آگاهی بیشتر هم هست. یکی از بحثهایی که وهابیون می کنند که در کتاب وهابیت هم آمده است این است که میگویند وقتی میگویید السلام علیک یا رسول الله برای وقتی است که پیغمبر زنده بودند، الان که از دنیا رفته اند! معلوم میشود که وهابیون نفهمیدند مرگ یعنی چه و نشان میدهد که قرآن را نفهمیده است یا این که نمی خواهد بفهمد. قرآن میگوید وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ (آل عمران ۱۶۹) نه فقط قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا که در آیه ۱۵۴ سوره بقره میفرماید وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَکِنْ لَا تَشْعُرُونَ (بقره ۱۵۴) هرکس مرگش رسید و جانش از بدن جدا، فکر نکن که مرد یعنی تمام شد، بلکه تازه آگاهی بیشتر نسبت به دنیا و بقیه عوالم پیدا میکند.
گر مرگ رسد چرا هراسم کاین راه به توست میشناسم
به این بیت دقت کنید:
میببیند خواب جانت وصف حال که به بیداری نبینی بیست سال
به این معنی که در عالم خواب یک چیزهایی را در مییابی که در عالم بیداری، بیست سال هم طول بکشد به آنها نمیرسی. دیدیم مثالی را که این اتفاق در این دنیا رخ داده است. چی میشود که در یک لحظه خوابیدن این اتفاق میافتد؟ تصور کنید که در خواب با اولیای الهی ارتباط برقرار شود، انسان در خواب امیرالمومنین (ع) را ببیند.
نقل کردهاند که مرحوم شیخ انصاری آمدند نجف و درسشان شروع شد. میگوید که رفتم پای درس شیخ و آنی که باید بفهمم را نمیفهمم. آمدم حرم حضرت امیر و چسبیدم و گریه کردم که آقا کمک کن. آقا من میخواهم بفهمم. شب در عالم خواب مولا فرمود که گوشت را بیار جلو! (آقا ما هم از اعماق جانمان میگوییم که هر کس به کسی نازد، ما هم به علی نازیم. آنان که دل تو را شکستند، در دوره ما هنوز هستند) آقا در خواب فرمودند: بسمالله الرحمن الرحیم. میگوید که از خواب پریدم. منقلب بودم و حالم دگرگون شده است. گفت که بعد از این خواب، دیگر مطالب برایم میجوشید. همان که گفتهاند: من اخلص لله اربعین صباحا، ظهرت ینابیع الحکمه من قبله علی لسانه. لولا أنَّ الشَّیاطینَ یَحُومونَ على قُلوبِ بَنی آدمَ لَنَظَروا إلى مَلَکوتِ السَّماءِ. فردا سر درس که حاضر شدم، استاد درس را که شروع کرد، اشکال به ذهنم زد و مطرح کردم. دوباره و دوباره. دید چند روزی کلاس شد، اشکال من و جواب استاد. یک روز استاد بهم گفت: آنی که بسم الله را در گوش تو گفت، تا والضالینش را برای من هم گفته است.
آنان که به یک نظر مس وجود کیمیا کنند آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند
مرگ و خواب هر دو جدایی نفس از بدن هستند. در خواب، آثار نفس از بین نمیرود و بلکه بیشتر هم میشود. بعد از مرگ هم آثار نفس بیشتر میشود. حالا اگر نفس بخواهد بدن مثالی ایجاد کند، خدا اذن بدهد این اتفاق میافتد همان طور که هر بار که بیدار میشویم، خدا اذن میدهد که نفس به این بدن خاکی برگردد. قرآن از این نمونه استفاده کرده است که نگاه کنید، این هم مثل مرگ است.
خواب امام حسین(ع) در عصر تاسوعا
عصر تاسوعا ابی عبدالله الحسین (ع) شمشیرشان را گذاشته بودند و تکیه به قبضه شمشیر یک مختصر چرتی زدند. شبیه خوابی که پدرشان شب ۱۹ ماه رمضان رفتند.
امیرالمومنین علیه السلام شب ۱۹ رمضان در منزل ام کلثوم که یک مختصر چرتی زدند و بعد مسرور شدند. دخترشون سوال کرد: بابا جان چرا حالت سرور به شما دست داد؟ امام (ع) فرمودند که خواب پیامبر(ص) را دیدم و از امت شکایت کردم و ایشان فرمودند که نفرین کن و من هم گفتم که من را از این امت بگیر. سپس پیغمبر (ص) فرمودند که به زودی میروم پیششان. گویا به زودی قرار است از این دنیا بروم، لذا خوشحالی من از این رو بود.
امام حسین(ع) در عصر تاسوعا سر به قبضه شمشیر گذاشتند و چرت زدند. در این حین شمر با سپاه رسید میخواست حمله را آغاز کند. حضرت زینب آمدند امام حسین(ع) را صدا زدند. اینها می خواهند به خیمه ها حمله کنند. امام حسین(ع) فرمودند که الان جدم را در خواب دیدم. مادرم، پدرم، برادرم آنجا بودند. فرمودند که منتظریم که بیای. خواهرم رفتنم نزدیک است. به برادرم ابولفضل بگو که از آنها امشب را فرصت بگیرد که ما راز و نیاز را دوست داریم و عبادت را دوست داریم.
نیمههای شب بود که یاران امام داشتند دور خیمهها پاسداری می دادند و گفتند دو چیز نظرشان را جلب کرد. یکی اینکه دیدند آقا ابی عبد الله (ع) هی خم و راست میشوند و بوتههای خار را میکنند، عرض کردن: آقا این ها را برای چی می کنید؟ فرمودند: فردا بچههای من را در این بیابانها می دوانند، دارم این بوتههای خار را میکنم که به پاهایشان نرود. دوم هم این که گفتند آمدند نزدیک خیمهای و پاسی از شب گذشته بود، دیدند حضرت زینب (س) به امام حسین (ع) عرض میکند داداش، از این اصحابتان مطمئنید که شما را فردا تسلیم نکنند مثل سپاه برادرت که خیانت کردند؟ گفتند وقتی این را شنیدیم قلبمان به درد آمد و خواستیم جلوی حضرت مانور بدهیم تا خیالشان راحت باشد که فردا پشت امام را خالی نمیکنیم. اما عصر عاشورا کجا بودند که وقتی حضرت زینب (س) همه بچهها را سوار بر مرکبها کرد و خودش خواست که سوار بشود، دید یک محرم ندارد. شاید اینجا بود که رو کرد به مدینه و گفتند: یا جداه یا رسول الله هذا حسین مرمل بالدما، مقطع الاعضا، ...
منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، جلسه دهم معاد برهانی در آیات قرآنی