جلسه سیزدهم

تعداد بازدید:۲۴۳

بسم الله الرحمن الرحیم

معاد برهانی در آیات قرآنی جلسه سیزدهم

خلاصه جلسات پیشین

در جلسات گذشته بحث شد که قرآن کریم به صورت بیان، تذکر، موعظه و ادله اثبات عقلی مطالبی را مفصل بیان کرده است و از نظر کمیت و تعداد، بیشترین آیات قرآن کریم در مرحله اول راجع به این موضوع اعتقادی است.

همچنین گفته شد؛‌ چون اعتقاد به معاد در فرهنگ ما شیعیان از اصول دین است. اصول دین نیز تحقیقی است نه تقلیدی و ما به عنوان یک شیعه وقتی معتقدیم معاد هستیم باید دلالیل قانع کننده برای خود و اثبات به دیگران داشته باشیم.

قرآن کریم با روشهای مختلفی نحوه پذیرش اعتقاد به معاد و عقلی بودن آن را بیان کرده است . یکی از این روشها تشبیه برای تقریب ذهن است. اگر مطلبی از ذهن دور باشد و به علت دشواری و غیر مأنوس بودن به  این راحتی قابل پذیرش نباشد، معمولاً نمونه هایی که با آن انس داریم و برایمان رخ داده است آن را به عنوان شبیه آن امر دشوار نشان می دهند، بدین گونه که اول شباهت را ثابت می کنند بعد می گویند همان طور که آن امر شدنی است و شده است این امر شبیه هم شدنی و صورت می گیرد.

قرآن کریم مرگ را شبیهِ خواب، معاد را شبیهِ بیداری بیان نموده است. خداوند در آیه 42 سوره زمر تصریح دارد که خواب و مرگ توفی نفس(جدا شدن نفس) از بدن است. با این تفاوت که در خواب نفس به بدن برمی‌گردد؛ اما در مرگ زمانی نفس برمی‌گردد که عودت باشد. لحظه مرگ با جدا شدن نفس، بدن به قبر می رود یا سوزانده می‌شود یا خوراک حیوان می شود، بدن هر جا رفت نفس در عالم برزخ با بدن مثالی خود است؛ ولی در قیامت نفس از بدن مثالی جدا می‌شود دوباره همین بدن ماده خود را تشکل می بخشد و وارد این بدن می شود.

فرض کنید بنده را در خواب با همین مشخصات می بینید. بدنی که در خواب دیدید بدن مادی من نیست، بدن مثالی است. این بدن مثالی را نفس درست می کند. خواب برای نفس است و نفس همان طور که اگر به درجاتی برسد می‌تواند رویای صادقانه داشته باشد، می‌تواند ایجاد بدن مثالی کند. در قیامت هم اجزای مادی بدن طبیعی را شکل طبیعت می‌بخشد و با آن همراه می شود که این از نظر عقلی قابل اثبات است.  خداوند در آیه 42 سوره زمر فرمود:

اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا

خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می‌کند، و ارواحی را که نمرده‌اند نیز به هنگام خواب می‌گیرد

همان طور که نفس هنگام مرگ توفی (جدا شدن، تمام و کمال تحویل گرفتن) می‌شود در مرگ هم همین طور است

نفس چیست که از بدن در خواب و مرگ جدا می شود؟ حالا که جدا می شود قبل از مرگ که با بدن همراه است چه نوع معیت است؟ اگر نفس به بدن بر می گردد چگونه بر می گردد و چه می شود؟

مادیون و دهریون منکرین عالم معنویت می گویند: غیر از ماده(Matter) چیزی در این عالم وجود ندارد؛ لذا متریالیست هستند. معتقدند همین عناصری که در عالم ماده وجود دارد در بدن انسان هم وجود دارد، با ترکیب و امتزاج خاصی به وجود آمده ایم که با تغییراتی گیاه شده با یک تغییراتی حیوان و با تغییراتی انسان شده است. بعد از مردن هم اجزا در عالم پراکنده می شود و دیگر خبری نیست.

حکمای الهی از قدیم الایام که تاریخ مدون حکمت داریم بحث معاد مطرح بوده است. از نظر دینی نیز همان طور که قرآن کریم به عنوان کتاب الهی و معجزه اثبات شده است. قرآن کریم وقتی موجودیت انسان را در این نشئه دنیوی مطرح می کند، اولین انسان را نبی الله معرفی کرده است از همان زمان بحث مبدا و معاد مطرح بوده است.

از 3 هزار قبل ارسطو، سقراط و .. این بحث را مطرح کردند که آیا انسان فقط ماده است و حقیقتی غیر از ماده در وجود انسان نیست؟ ادله متقن و قوی ارائه کردند که اگر انسان مقداری مطالعه کند و فکر کند البته مطالعه دقیق و با دقت، حقیقت مشخص می شود. استاد مطهری می فرمودند: آب کش توی آب نباشیم.  

 ما برای هر امری در این عالم بخواهیم به نتیجه برسیم بدون تلاش نمی شود: وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى (سوره نجم، آیه 39) آن وقت یک موضوع مهم اعتقادی مانند معاد را وقت نگذاریم! با کمی مطالعه و بررسی، انسان تعجب می‌کند که چطور بعضی ها حقیقت ماورا ماده در وجود انسان را منکر می‌شود، مطلبی که آن قدر روشن و عیان است.

گفته شد اولین دلیلی که حکمای الهی از قدیم الایام مطرح کردند و در آیات و روایات هم آمده این است که بر مبنای عقل از آثار پی به موثر می‌بریم اگر اثری را در یک شیء دیدیم، می گوییم آن شیء که موثر این اثر است باید سنخیت و مناسبت و هماهنگی با این شیء داشته باشد. وقتی دست به لیوانی می زنم می بینم گرم است، می گویم اینجا آتش است؟ اثرش را لمس کردم گرچه ندیدم. قدرت لامسه نمی گوید از اثر پی به موثر ببر! کار حس لامسه فقط احساس است. لامسه احساس گرما می‌کند، عقل می گوید: منشا گرما باید شیء گرمازا باشد.

فرض کنید در کوه گم شده‌ام. چراغی از دور می بینم، این را حس می کنم. می گویم: احتمالا آنجا کسی هست. این که می‌گویم احتمالاً کسی هست، اثر دلیل بر موثر است. از اثر پی به موثر می بریم این یک مطلب عقلی و روشن است.

در وجود انسان آثاری داریم که مادی نیست. وقتی اثر مادی نیست موثر آن نیز ماده نیست. از ماده آثار مادی را می توان مشاهده کرد در وجود انسان آثاری غیر مادی داریم. در فیزیک کوانتوم که از مسلمات دنیای علم است ودر آن تردیدی وجود ندارد و در فلسفه قبل از فلسفه جدید ملاصدرا در حرکت جوهری اثبات کرده بود. فلسفه جدید هم به این نتیجه رسیده است که ماده ثبات ندارد. مادی مساوی با تغییر و حرکت و دگرگونی و تحول است. این یک امر مسلم است. اما در انسان ثابتات فراوان داریم:

  1. من انسانی  ثابت است. ( من همیشه من است، این همان است در 5 سال و 70 سالگی. این نباید ماده باشد چون ماده متغیر و متحول است. از نظر علم روز حتی در طب هیچ پزشکی تردید ندارد که بدن الان من، بدنِ 10 سال قبل نیست، عوض شده است. همان طوری که ناخن رشد می‌کند ناخن دیگر جای آن می آید؛ گرچه محسوس به حس ظاهری نیست ولی علم این را اثبات می کند. بدن عوض شده است؛ اما من همان من است. این را کسی نمی تواند منکر باشد لذا در نظام حقوقی عالم همه حقوق دانان حتی ماتریالیست ها، صد در صدر معتقدند اگر فردی در 20 سالگی خلاف کرد اگر او را در 80 سالگی او را دستگیر کنند نمی‌تواند بگوید من از نظر علمی آن نیستم. کسی این را قبول نمی کند.
  2. علم ثابت است. تغییر علم تغییر کمی است یعنی اگر انسان در دنیای ذهن خود دارد، دو دوتا مساوی با چهار است این تغییر نمی کند.  اگر علم ثابت است ظرف علم باید ثابت باشد. ظرف علم حقیقت وجودی است که علم را به دست می‌آورد.

با توجه به اینکه از آثار پی به موثر می بریم. در دنیای ماده بین ظرف و مظروف باید تطابق باشد. مظروف نمی‌تواند بیشتر از ظرفیت ظرف باشد. اگر کیفی داریم ظرفیت آن 10 تا کتاب است 50 تا کتاب نمی‌توانیم در آن جا بدهیم.

در عالم ماده ظرف باید با مظروف تطابق داده باشد. ظرفی که گنجایش 1 لیتر مایع را دارید نمی توانیم 2 لیتر در آن جای دهیم.

در عالم ماده شکل پذیری به این گونه است که اگر ماده شکلی قبول کرد و بخواهیم شکل جدید بدهیم باید شکل قبلی را از دست بدهد تا شکل جدید بگیرد. با حفظ شکل قبلی پذیرفتن شکل جدید محال است. مثلا این کاغذ مستطیل است نمی شود در عین اینکه مستطیل است مربع باشد. این ارتباطش با بحث اول این است که همان طور که در عالم ماده بین ظرف و مظروف تطابق وجود دارد، در صورت پذیری، عالم ماده صورت محدود می تواند قبول کند نه صورت لایتناهی. به اندازه ای که محدود است صورت آن نیز محدود است. هیچ شیء مادی در این عالم صورت نامحدود نمی تواند بپذیرد.

  1. بین ظرف و مظروف باید تطابق باشد.
  2. در عالم ماده اگر قرار است صورتی بپذیرد و شکلی قبول کند شکل دیگر نمی تواند بپذیرد مگر آن که شکل قبلی را از دست بدهد.
  3. اگر عالم ماده صورت می پذیرد این صورت و شکل پذیری محدود و مقید است نامحدود و مطلق نمی‌تواند باشد.

حال در وجود انسان امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند:‌

دواؤک فیک و ما تُبصِرُ             و داؤُک مِنک و لا تَشْعُرُ

أَ تَزْعَمُ أَنَّک جِرْمٌ صَغیرٌ            و فیک انْطوى الْعالَمُ الأَکبَر

خیال کردی چند کیلو گوشت و پوست هستی. علامه را معرفی کنیم جثه کوچکی داشتند و قدشان هم کوتاه بود علامه این است وزن 70کیلو؟ درک و علم و شناخت و معنویت کجای وجود جا گرفته است؟ خیال کردید چند کیلو وزن هستید؟ یک عالم بزرگ در دنیای وجود توست. اهل فن ثابت می کنند این دنیا عالم اصغر است, عالم اکبر انسان است.

دواؤک فیک و ما تُبصِرُ و داؤُک مِنک و لا تَشْعُرُ

دوای خودت در خودت هست با آن آشنا نیستی درد هم در خودت هست.

تو آن کتاب روشنگر آشکاری هستی که هر حرفی از کتاب وجود شما در خود حقایقی را پنهان کرده و باید آشکار کند. هر حرف از کتاب وجود ما یک جهان در آن است.

 

مادیون ضوابط مادی و در مقابل الهیون ضوابط روحی

  1. ماده باید تطابق ظرف و مظروف داشته باشد.
  2. اگر ماده یک شکل پذیرفت شکل دیگر را نمی‌تواند بپذیرد.
  3. ماده اگر شکلی پذیرفت لایتناها نیست، محدود است

در دنیای وجود ما:

  1. علم چیست و تطابق ظرف و مظروف در بحث علم چگونه است؟

علم حصولی دارای سه رکن است: عالم، معلوم، علم. فرض کنید کسی که وارد این حسینیه نشده عالم به این حسینیه نیست. ما عالم هستیم، حسینیه معلوم، علم صورتی از حسینیه که در ذهن ما نقش بسته است. عالم به این حسینیه هستیم از حسینیه هم بیرون برویم سالها آن مکان را به یاد داریم؛ لذا وقتی نظر می دهیم بر مبنای صورتی است که در ذهن است.

فراموشی، محو شدن آن صورت در ذهن و علم صورت حاصله معلوم عند عالم است. یک صورتی از معلوم که در نزد عالم حاصل شده است. ذهنِ عالم می شود ظرف. صورتِ معلوم مظروف است. اگر مادی باشد صورت شکل مادی دارد. صورت این حسینیه را بخواهیم به اندازه واقعی حسینیه رسم کنیم ظرفیت کاغذ باید به اندازه و وسعت حسینیه باشد. اگر با اشل یک هزارم روی کاغذ ترسیم کنیم اشل است خودش نیست. یک هزارم آن است. واقعیت هزار برابر این است. هزار برابر را در ذهن می آورد تا نیاورد نمی فهمد. پس هزار برابر در ذهن نقش بسته است. تصور کوه دماوند با تمام وسعت، فهمیدن معنای لایتناهی و... کجا جا گرفته است؟ مثل صورت کلی در منطق می گوییم.

مفاهیمی که در ذهن می آید گاهی جزیی است که مصداق خارجی آن چیز محدود و معین است. مثل صورت این استکان در ذهن ما. اما استکان به ما هو استکان، به هر استکانی در خارج از ذهن می تواند تعلق بگیرد این صورت کلی است، حد ندارد. چطور چیزی که حد ندارد می تواند در ذهنی که حد دارد جای بگیرد؟ پس ذهن نمی تواند ماده باشد. این همان روح و نفس است، وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی.  که از امر الهی است.

 

نظر بزرگان

ملاصدرا در اسفار ج 8 ص295 می نویسد:

جسم فقط صورت متناهی را قبول می کند. (مثلا این کاغذ جسم است صورتی می خواهید در آن رسم کنید صورت لایتناهی معنا ندارد.) ولی نفس می تواند بی نهایت صورت و نقش را قبول کند. بلکه هر چه صورت بیشتری را قبول کند قوی تر و برتر می شود. (هر چه می خواهید نفس اوج بگیرد صور بیشتر به او بدهید یعنی فراگیری بیشتر داشته باشید.

هر آنکه زدانش برد توشه ای                       جهانی است بنشسته در گوشه ای

در بحث اتحاد علم و عالِم و معلوم اتحاد عقل و عاقل و معقول اگر حقایقی به صورت صورت علمیه در ذهن عالم نقش بست رتبه وجودی نفس را بالاتر می برد. تنها موجودی که در این عالم در قوس صعود می‌تواند رتبه وجودش را بالاتر ازحدی که خدا به او داده به اذن الله بالاتر ببرد انسان است و آن بر اساس نفس است. گاهی جسم را پرورش می دهد دو برابر شود؛ اما گاهی می گوید رتبه نفس را می خواهم بالا ببرم. رتبه جسم با غذا فربه می شود؛ اما رتبه نفس با علم فربه می‌شود. لذا در اخلاقیات عالمان برجسته گفته‌اند دهانی که غذای جسم را می بلعد تا جسم را رشد بدهد همین دهان است. دهانی که غذای نفس را می گیرد تا نفس را رشد بدهد گوش و چشم است. دهان باشد غذا را بگیرد معده نباشد اثری برای جسم ندارد، چشم ببیند، گوش بشنود؛ اما عقل روی آن کار نکند خوراک جان نمی شود. ضرب المثل قدیمی است یاسین در گوش الاغ خواندن. گوش الاغ می شنود، سوره یاسین هم خیلی مطلب دارد؛ اما الاغ قدرت درک ندارد. انسانی که معده ندارد، عالی ترین غذا برای او فایده ای ندارد و اثری به جسم او نمی‌بخشد. اگر بناست نفس فربه شود باید زمینه تحلیل نفسانی روی دریافت‌های دروازه نفس که چشم و گوش است صورت بپذیرد.)

 عودت و حاضر کردن صورت (صورت ذایل شده قبلی، صورت می کشیم پاک می کنم عودت بخواهد بدهم ) ذایل شده در جسم بدون وسیله ممکن نیست. ولی نفس بدون احتیاج به وسیله جسمانی قادر به برگرداندن صورت ذایل شده است. (این حسینیه را دیدم یک شب خسته ام تب دارم، می گویم هیچی یادم نمی‌آید. این صورت در ذهنم نیست کمی آرامش ایجاد می‌شود می‌گویم: بله یادم ‌هست. این صورت کجا رفته بود و چطور برگرداندم؟! منشأ صور علمیه جسم نیست؛ ولی ارتباطی با جسم دارد.)

 

بابا افضل کاشانی

مرد بزرگی بود که در تخت فولا اصفهان دفن است. شیخ بهایی و ملا محمد تقی مجلسی  برای زیارت اموات به تخته فولاد می‌روند. (این ماجرا در کتابها آمده و بالاس سر قبر بابا افضل نوشته شده است.) می‌گویند: سر قبر بابا افضل رفتیم شیخ بهایی به مجلسی و دیگری گفت می‌شنوید؟ گفتند: نه. شیخ بهایی گفت: بابا افضل از توی قبر گفت: «شیخنا خود را باش!» پس عمرم تمام شده؛ یعنی متوجه باش که قرار است بروی. شیخ بهایی دنبال کارهایش رفت و وصیت کرد مرا مشهد دفن کنید. سر هفته هم فوت کرد.

بابا افضل آدم معمولی نیست درکتابش که مجموعه مصنفات بابا افضل است آمده است: مرحوم شیخ بهایی در کشکول هم از قول او نقل کرده است:

نفس ناطقه از عالم غیب است (واقعیت ماورایی است) دلیل برآن که نفس ناطقه جز تن است (تن آدمی شریف است به جان آدمیت، شرفت آدمی به جان است) هر چه جسم و جسمانی بود جز یک نقش نپذیرد از آن که چون نقشی بپذیرفتی با نقش دیگر آمیختی هر دو باطل گشتی (بنده نقشی روی تخته کشیدم نقش دیگر هم روی آن بکشم، خراب می شود. دیگر نقش اول را هم نمی بینم قاطی می شود. ما هر روز چندین نقش در ذهن می بریم. هر کدام در جای خود باقی است. علمای اخلاق می گویند: حیف ظرف ذهن است که نقش باطل در او نقش ببندد؛ چون نقش بسته شده محو نمی شود و به همان اندازه ای که نقش باطل در ذهن باقی است؛ چون نقش عالم معنا در حقیقت ذهنیه ماست، آثار خودش را در ذهن باقی می‌گذارد؛ شما در روال عادی نقشی که بستی ممکن است به مرور محو شد؛ ولی آنجا نقش باقی است و آثار خود را دارد اما خداوند لطفی در حق ما دارد که اگر توبه کردیم و توبه صحیح بود: یُبَدِّلُ اللهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ  (فرقان آیه 70) گناهان را به حسنه تبدیل می کند تا آن آثار سوء را در دنیای وجود ما نگذارد . امیرالمومنین(ع) می فرماید:

عَجِبْتُ لِمَنْ یَقْنَطُ وَ مَعَهُ اَلْمَنْجَاةُ وَ هُوَ اَلاِسْتِغْفَارُ 

تعجب می کنم از کسی که مأیوس می شود با اینکه در توبه باز است.

و لوح روح (نفس) هزار نقش بپذیرد و آمیخته نشود (هر کدام سر جای خود باقی است) مثل آنکه صورت آسمان و ستارگان و سایر چیزها در خاطر حاضر باشد( تا می گویم ستاره صورت معینه اش در ذهن ما می آید) و همچنین احوال مردمان و صفات حیوانات در ضمیر ظاهر باشد.( اگر بناست نفس منشأ صدور افعال حیوانی باشد چرا افعال ملکی از ما صورت می گیرد اگر قرار است منشأ افعال ملکی باشد چرا آثار حیوانی از ما سر می‌زند؟ همه این حالات هم می تواند در جای خود باقی باشد.) و تمام آن نقش ها صافی باشد (خیلی روشن) پس معلوم شد نفس موجودی است جز بدن و از عالم غیب است.

مرگ به تعبیر قرآن کریم عین خواب است؛ اما طولانی تر است. در مرگ نفس بعد از مدتی که خدا مقرر می کند در عالم قیامت به بدن بر می‌گردد. در خواب وقتی بیدار شویم نفس برمی‌گردد.

نفس یک حقیقت ماورای ماده است.

  1. ماده مساوی است با تغییر، من انسانی مساوی با ثبات است

     ماده مساوی با تغییر است حقیقت علم مساوی با ثبات است

      پس  من انسانی و حقیقت علم مربوط به ماده نیست.

  1. ماده تطابق ظرف و مظروف دارد؛ اما صور علمیه و ذهن ما این تطابق را ندارد.
  2. ماده صورت متناهی می پذیرد ذهن صورت نامتناهی
  3. ماده اگر صورتی بپذیرد و بخواهیم صورتی دیگر بدهیم، صورت قبلی باید از بین برود؛ اما در ذهن همه این صور پذیرفته می شود. بنابراین ظرف صور ذهنی که حقیقتی است که علم را در خود ایجاد می کند و می پذیرد ماده نمی تواند باشد.

اشکال

در علم طب ثابت شده است با آسیب دیدن جای معینی از سلولهای مغز حافظه از دست می‌رود. این نشان می‌دهد که جسم است که این آثار را دارد . اگر مربوط به جسم نیست چرا با آسیب قسمتهایی از مغز علم از بین می‌رود؟ کسی که سلولهای مغزش آسیب می بیند نمی تواند یادبگیرد؟ مثلاً کودکانی که مشکلات مغزی دارند.

اولاً تفاوت نفس با روح به معنی مطلق آن این است که روح موجودی مجرد و غیر مادی است که هیچ ارتباطی با عالم ماده ندارد. اما نفس (که ما مسامحتاً به آن روح می گوییم. قرآن نیز نفرمود توفی روح، بلکه فرموده است توفی نفس.) نفس روح متعلق به بدن است؛ یعنی بین روح و بدن یک وابستگی ایجاد شد. خواجه نصیر طوسی می‌گوید:

«نفس جوهری بسیط(مجرد) است که به بدن تعلق دارد و از بدن به عنوان ابزاری برای اهداف خود سود می جوید.»

یعنی نفس به بدن احتیاج دارد نه برای موجودیتش بلکه برای بروز آثارش. برای حالتهایی که در دنیای وجود قرار است ایجاد کند. اگرحرفی می زنم سیستم صورت پذیری این مطالب این گونه است: چشمم به کتاب نگاه کرد، گوشم به درس استاد بود، لذا این مطالب در ذهن من نقش بست. اگر این مطلب در ذهن من نبود، نمی توانستم بیان کنم؛ اما زبان، ابزار انعکاس است. ماده ابزار انعکاس در عالم ماده است. اگر زبان من را کسی قطع کند، با وایت برد روی تخته می‌نویسم. اینجا ابزار دست و انعکاس خطی است. اگر دست هم فلج شد، مطلب در ذهنم است با اشاره می‌گویم. جسم نقشِ را ابزار دارد نه نقش علت.

فردی موثق سی دی سخنرانی فردی مطرح را در انگیس برایم فرستاد که می گفت: «تا چند سال آینده کاری می کنیم یک نفر متدین در ایران باقی نماند.» البته ما خدا و امام زمان و دل سوخته هایی داریم. اینها می خواهند تفکر را از ما بگیرند. این بدترین شکست است.

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ، (بقره، آیه3) یعنی ‌فقط ماده نیست. گروه فرقان را زمان شاه ساختند. آنها آقای مطهری را کشتند؛ چون او این توضیحات را می‌داد. گروه فرقان می‌گفت : الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ، یعنی مبارات چریکی زیرزمینی و شهود یعنی مبارزات مسلحانه آشکار. آقای مطهری می فرمود: ساده نگاه نکنید اینها می خواهند باورهای عالم معنا را آرام آرام بشکنند و بگویند اصلاً معنویتی نیست همه ماده است. الان هم می‌گویند دیگر اثبات روح لازم نیست.

بدانید والله معتقدم به سلاح منطق و استدلال مسلح بشوید. اشکال کردند، نترسید. بایستید وجواب بدهید. اشکال در سایت دیدید، جواب بگذارید. خداوند در قرآن می‌فرماید:

قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (بقره، آیه 111) برهان ارائه دهید.

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ(زمر،‌آیه 18)

 

علت مُعده و علت تامه

علت تامه علت واقعی است. علت معده زمینه ساز تأثیر تامیت (تام شدن) علت تامه است. به عنوان مثال یک مزرعه شرایط رشد دانه گندم را دارد. دانه گندم را می‌کاریم، آب و خاک مناسب در رشد گندم نقش دارد؛ یعنی علت هستند. اما اگر دانه را در آب بجوشانیم، قدرت رویش آن از بین می‌رود با وجود آب و خاک و ... رشد نمی‌کند. اینها زمینه ساز آن اصلی هستند. اصلی قدرت رویش در دانه گندم است. اگر قدرت رویش باشد آب و خاک نباشد، رویش نیز نیست. پس اصل آن قدر رویش است، آب و خاک فراهم کننده زمینه او هستند.

برای فردی که بینایی او ضعیف است عینک نقش در خواندن دارد. نقش علت معده را دارد نه علت تامه. نفس نیز ابزار مادی را به عنوان علت معده احتیاج دارد تا زمینه ساز باشد. اگر بخواهیم مطالب را بر روی کاغد بیاوریم علت معده آن دست و قلم است، اگر بخواهیم به صورت اصوات بیان کنیم علت معده آن حنجره و تارهای صوتی و زبان است.

اگر بنا بود سلول های مغز علت تامه باشد تطابق ظرف و مظروف  چه می‌شد؟ صور نامتناهی در ذهن نقش می بندد چه می‌شد؟ شکل قبلی نقش می بندد و شکل بعدی را می پذیرد چه؟ این که در ماده نیست؛ اما ماده در آن دخالت دارد. همان طور که قدرت دیدن در عینک نیست، بلکه عینک در آن دخالت دارد. دخالت ابزاری دارد. بدن هم دخالت ابزاری دارد.

آیا یک جراح نود ساله که دستش می لرزد، احتیاج به عینک دارد می تواند مانند یک جراح جوان جراحی کند؟ خیر؛ اما علم این جراح نود ساله از جراح 40 ساله بیشتر و دقیق تر است. حتی از جراج پیر می خواهند در جراحی حضور داشته باشد و راهنمایی کند. این جراح پیر علمش را دارد؛ اما ابزار انتقال آن را ندارد.

برخی منکران خدا می گویند: در زمان حساب و کتاب در قیامت می گوییم خدا را قبول داشتیم. غافل از اینکه نفس، شکل پذیرفته و این زبان ابزار انعکاس عالم ماده است که می تواند بپیچاند. ولی در عالم معنا واقعیت ها رو می شود. حقیقت در عالم نفس رو می شود. مرحله عالم قیامت بالاتر از عالم برزخ است. که قرآن می‌فرماید: یوم التبلی السرائر

خوشا به حال آنان که نه تنها چشم برزخی آنها باز است بلکه شهود قیامتی آنها هم باز است. با یک نگاه ظاهراً جسم می‌بیند، برای او معلوم است که درون او چه می گذرد. به چه انگیزه ای عمل میکند.

5 نفر محضر بزرگی رسیدیم. دیدیم این بزرگوار 3 تا را خیلی تحویل گرفت دو تا را اصلا نگاه هم نکرد. بعدها بنا به جهاتی برای تعلیم و تعلم گفت از آنها اجتناب کنید. بعد از 10 سال معلوم شد اینها جاسوس بودند. ما آنها را جزو دوستان صمیمی حساب می‌کردیم.

یک حقیقت دیگری در دنیای وجود ما هست. چشم به عنوان ابزار مادی دخالت دارد.

همان طور که ملاصدار می گوید: هر چه نفس صور بیشتر را در ذهنش نقش ببندد رتبه اش بالاتر می رود. نفس به جایی می رسد که به چشم احتیاج ندارد. امام باقر(ع) در گوشه ای از منزل ایستادند. به برخی از اصحاب گفته شد هر کس وارد می شود بگوید امام باقر(ع) کجاست؟! هیچ کس ندید، یکی از صحابی نابینای امام گفت: ایشان اینجا هستند.

مرحوم آقای بهجت می فرمودند: در فومن که زندگی می کردیم (تا 13 سالگی فومن بودند) نابینایی آنجا بود هر نوشته‌ای که جلوی آن می گذاشتیم اگر در آن آیه ای بود دست می گذاشت و می گفت این آیه است. از اینجا تا اینجا آیه است و بقیه نیست. یک باربه او گفتیم این هم آیه است. گفت: مگر کورید نمی بینید نور سبز از آن در نمی آید.

کسی را شاهد بودم می گفت: «واله هر شب جمعه بالاسر حرم امام رضا(ع) انواری که از ضریح به آسمان و از آسمان به ضریح می‌آیند را می‌بینم، اگر خواستید به شما نشان دهم.» این چطور دیدن است؟

دنبال این نباشید که چه کار کنم بروم انوار را ببینم! این مقام طلبی است. نخواهید، بخواهند خودشان می دهند. اصرار نداشته باشید ما این مقامات را می خواهیم. اینها خودخواهی است فقط بگویید: خدا را می خواهیم. خدا اگر صلاح بداند به شما این مقام را می دهد. شاید درجه انسان از کسانی که این مقام را دارند بالاتر باشد؛ اما صلاح شما نباشد این مقام را داشته باشید.

حکما می‌گویند: نور ماه دروغ بزرگی است. در اصل نور خورشید است اما علت تامه نور ماه، خورشید است. ماه از خورشید گرفته و عامل انتقال در شب شده است. در واقع علت معده درخشش نور خورشید در شب است. ما می گوییم نور ماه در حالی که نور ماه نیست. آب را روی آتش بگذارید جوش بیاد بگویید آتش است داغ است. این داغی در اصل برای آتش است؛ اما آب عامل انتقال گرما شده است. بیل را در دستم بگیریم بیل که زمین را شخم نمی کند ابزار است. بازوان من علت اصلی هستند. اینها همه ابزار هستند اگر این ابزار(علت معده) نبود، علت تامه بود باید تطابق هم می شد باید آن بحث صورت نامتناهی هم صورت می گرفت، اینها هیچ کدام نیست پس یک حقیقت دیگر است.

منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، معاد برهانی در آیات قرآنی جلسه سیزدهم